تی تی و دغدغه هایش

دغدغه ام « چه گفتن » نیست « چطور گفتن » است

ریسمانی به نام وطن

یک بار، یکجایی _ که الان یادم نمی آید_ نوشته بودم من آدم رفتن هستم، آدم تعلق نداشتن. انگار چیزی در من مرا به رفتن و نماندن ترغیب می کند. روزی رفتن از آدم ها، روزی رفتن از خانه، روزی رفتن از شهر، و حالا از ...

در گذشته زمان رفتن که میشد به بندها و ریسمان های وصل شده هیچ توجهی نمیکردم! همیشه بی درنگ یک قیچی دستم گرفته و بریده و رفته ام. اما این بار فرق دارد! این بار که همه چیز دارد جدی می شود هی نخ ها و ریسمان ها میپیچند به دست و پایم..دست هایم لحظه ای مصمم و قیچی بدست می رود پی بریدن، و لحظه ای مردد و مستاصل قیچی را زمین گذاشته و می پیچد دور پاهایم. توی همین گذاشتن ها و برداشتن ها رسیدم به اینجا. و دلم تنگ شد برای آن تی تی و دغدغه هایش.

موافقین ۰ مخالفین ۰
تی تی خانوم

خوش است درد که باشد امید درمانش *



فکر کردم نکند دغدغه هایم تغییر کرده، اما نه! تغییر نیست بلکه فقط سخت تر شده ام و الکن تر از قبل. می تواند بخاطر محیط کارم و سر و کله زدن با آدم هایی باشد که همه ی زندگیشان پر از درد است و یا بخاطر اینکه به واسطه ی کارم بیش تر از قبل نحوه ی مدیریت این مملکت را لمس کرده ام و خب همین ها کورسوی امیدی را که در من بود خاموش کرده است. 
خلاصه که این سکوت شدگی ام و این که دغدغه هایم از حد فکر و گفتگوی درونی پا فراتر نگذاشته و کلمه نمی شوند می تواند شکلی از ناامیدی باشد.

* عنوان از سعدیِ جان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تی تی خانوم

خسته ایم


فکر و صحبت کردن راجع به حقوق انسانی برابر، دردناک و تلخ است..اما صحبت کردن از حقوق انسانی برابر در جامعه ای که در آن بالکل چیزی به نام حقوق انسانی در ناچیزترین حد ممکن است؛ تلخ تر و دردناک‌تر است.

موافقین ۰ مخالفین ۰
تی تی خانوم

خب دیگر


فقط چند قدم مانده تا به طور کامل له شویم. بعد توی همان حالت له شدگی ِ کامل هم باز به این به اصطلاح زندگی ادامه خواهیم داد..به شکلی نکبت بارتر..حیوانی تر..غم انگیزانه تر.



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تی تی خانوم

ترس

توی بفرمایید شام از دختره پرسید چرا با این همه سختی باز هم حاضر نیستی به ایران برگردی،گفت آرامش روحی اینجا را با هیچ چیز عوض نمیکنم،حتی اگرجسمم در سختی باشد.

از او پرسیدم چه چیز آن کشور بیگانه را بیش از هر چیز دوست دارد؟منتظر بودم از قوانین بگوید،از مغازه ها و پاساژها،از زیبایی و و مقررات و نظم و تربیت..اما حرفش قلبم را فشرد. گفت:شب ها می توانم بروم پیاده روی،بدون هیچ ترس و اضطرابی.

عجیب است نه؟ولی راست میگفت برای ما ترس یک چیز همیشگی ست، در کشوری کم رنگ تر ودر کشوری همچو ایران به شدت پر رنگ!طوری که اول صبح و سر ظهر ودم غروب و آخر شب هم ندارد.کوچه ی خلوت و خیابان شلوغ ندارد.حتی دیگر مرد سالم و ناسالم هم نمیشناسد!

ما از شما مردها سال هاست می ترسیم.از نگاه های ناجورتان ، از تنه زدن های عمدی تان،از چسبیدنتان به ما در مکان های شلوغ، از بوق زدن تان توی خیابان خلوت تا شاید توجه ما جلب شود و نگاهمان بیفتد به شلوار پایین کشیده و آلت توی دست هایتان،از اسید پاشیدن هایتان،از رفتارهایتان توی تاکسی تا کشیدن دختران کوچکمان توی مغازه و تجاوز به جسم معصومشان.

میدانم اگر اینجا ده تا خواننده داشته باشد هفت تایش مرد هستند میخواهم بدانید ما از شما مردها می ترسیم و این غم انگیزترین و شرم آورترین ترس تاریخ است.. مایه ی سرافکندگی بشریت!

پ ن : خیلی وقت بود میخواستم این نوشته را پست کنم ولی می اندیشیدم نکند نتوانم جان کلام را برسانم. فکر میکردم نکند مثل دختران خیابان انقلاب خواننده ظاهر مطلب را ببیند، نه حرف اصلی را. تا اینکه این عکس را دیدم.به گمانم این عکس خیلی خوب بتواند مقصودم را برساند.



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تی تی خانوم

پناه بر خدا


وقتی همکارانم را دیدم که خیلی سرخوشانه و قبراق با عجله میدویدند تا در راهپیمایی محکوم کردن اغتشاشات اخیر شرکت کنند حس قاتلی را داشتم که مدت زیادی از قتل آخرش گذشته و حالا دوباره جنون کشتن به سرش زده است.

نمیدانستم بمب بهتر است یا قتل های انفرادی و زنجیره ای.

موافقین ۰ مخالفین ۰
تی تی خانوم

طرفدار پیگیر و دوست داشتنی



پیام داده چرا نمی نویسی لعنتی! میخواستم برایش بنویسم که نمی دانم چرا این روزها هر حرفی که میخواهم بزنم یا هر ایده و نظر کوفتی ای را که میخواهم منتشر کنم میبینم یکی پیش از من توی کانالی،گروهی،اینستایی،فیس بوکی یا هر جای کوفت و زهرماری دیگری گفته و نوشته و ثبت کرده است.درست همانطور که توی ذهنم بوده با کلمات و جملاتی به مراتب زیباتر هم! اما حوصله نداشتم و می دانستم میخواهد بگوید وا چه ربطی دارد تو نوشته هایت عطر و طعم خاص خودت را می دهد و از این دست قلب ترکاندن های دوستانه؛ برای همین یک کلام نوشتم :چشم.



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تی تی خانوم

که بشود


مثل بازی گل یا پوچ ! چشم هایم را بسته ام و آرزو می کنم کاش گل باشد.



موافقین ۰ مخالفین ۰
تی تی خانوم

من داشتم گوش میدادم فقط.



- میدونی از ساعت ۹ تا ۲ نصف شب توی فضای باز با دی جی زدند و رقصیدند.یعنی فکر نمیکنند که توی همسایگیشون ممکنه افراد پیر یا مریض یا بچه باشند و صدا اذیتشون کنه؟من نمی فهمم آدما چطور می تونند این قدر بقیه رو نبینند؟

+حالا من فکر میکنم این ماها هستیم که جوری بزرگ شدیم که بیشتر از اینکه به خودمون فکر کنیم، به بقیه فکر می کنیم،بیشتر از اینکه خودمونو ببینیم بقیه رو‌ میبینیم و این اصلا خوب نیست.‌

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تی تی خانوم

همین تی تی خانوم معمولی



مراوده ی بیش از حد با بعضی آدم ها را دوست ندارم.دوست ندارم آن قدر قاطی شان شوم که سبک زندگی و برخی تفکراتشان روی منو زندگی ام تاثیر بگذارد.مثلا قاطی شدن با آن هایی که حتی برای رفتن به سوپرمارکت سر خیابان هم کیف کمتر از «دیوید جونز» دستشان نمیگیرند! (اعتراف می کنم اسم این مارک همین امروز به گوشم خورد).

دوست ندارم دغدغه ام بشود مارک و برند و فلان جنس و فلان بوتیک.دلم‌ میخواهد همین تی تی خانومی باشم که وقتی در دست های دستفروش گوشه ی خیابان هم شال خوشرنگی دید بی نگرانی بخردَش.دلم میخواهد همین تی تی خانومی باشم که سعی میکند خوش لباس و مرتب باشد،همین تی تی خانومی که بی توجه به مد لباس هایی میخرد که بهش بیاید.من این تی تی را دوست دارم..همین تی تی خانومی که درگیر برند و مارک و فلان جنس و فلان بوتیک نیست‌.



۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
تی تی خانوم