یک وبلاگی بود .. مال یک پسر جوان .. شیوه اش این بود که همیشه چند خط ِ کوتاه می نوشت و در انتهای هر پست به پیوست همواره یک آهنگ بی کلام قرار می داد . انتخاب هایش بی نظیر بودند و کاملا باب طبع ِ من .. اصلا گویی هر بار دست هایم را گرفته باشد و شبیه فالگیرها قدری به کف دستم خیره شده و گفته باشد " خب تی تی خانوم بنظر می رسد امروز این آهنگ با حس و حال تو جور است .. بفرما.. تقدیم به تو .. گوش بده "
بی خردانه ترین کار این بود که به حافظه ی مرورگر اطمینان داشتم و بعد خیلی ساده چنین وبی را گم کردم !

+ آهای مردم شهر .. آدم های زندگی تان را گم نکنید .. آن هایی که بی دلیل خنده به لبانتان می آورند .. آن هایی که حس های خوب به شما می دهند .. آن هایی که باعث می شوند حس کنید بی نظیر هستید ؛ گمشان نکنید ... به روزگار و بازی هایش اطمینان نداشته باشید !