کودکی در من است
گاه نشسته،با زانوهایی جمع شده و دست هایی چفت شده به دورش
گاه خوابیده، با پاهایی جمع شده توی شکمش
کودکی در من چنبره زده است .. غمگینِ غمگین ِ غمگین که هیچ آب نباتی خوشحالش نمیکند.
کودکی در من است
گاه نشسته،با زانوهایی جمع شده و دست هایی چفت شده به دورش
گاه خوابیده، با پاهایی جمع شده توی شکمش
کودکی در من چنبره زده است .. غمگینِ غمگین ِ غمگین که هیچ آب نباتی خوشحالش نمیکند.